ک وبلاگ به نقل از روزنامه اعتماد ملی مطالبی درباره احمدی نژاد منتشر کرده است.
جمعی از دانشجویان مستقل دانشگاه های ایران» خاطراتی از محمود احمدی نژاد را گردآوری کردند. این خاطرات که در 250 بند تنظیم شده، از سوی «رجانیوز» سایت حامی دولت با عنوان «فرزند ملت» منتشر شده است. بنا بر این گزارش این خاطرات طی گفت وگوی دانشجویان با وزرا، منشی و راننده احمدی نژاد در زمان شهرداری و معاونان و مسوولان دفتری احمدی نژاد گردآوری شده است. بخشی از این روایات را در زیر می خوانید.
طہ در زمان تصدی شهرداری یک بار از راننده اش خواست یک بیل بخرد و بگذارد داخل ماشین. راننده با تصور اینکه دکتر مزاح کرده، قضیه را فراموش کرد. چند روز بعد دکتر از راننده پرسید بیل را خریده یا نه. راننده بیل را تهیه کرده و پشت ماشین گذاشت، اما هنوز نمی دانسته بیل به چه کار دکتر می آید تا اینکه همان شب در گشت شبانه در سطح شهر، متوجه گرفتگی جوی آبی شدند. دکتر از راننده خواست ماشین را نگه دارد. بعد پیاده شد و با آن بیل راه آب جوی را باز کرد. از آن به بعد این کار بارها و بارها تکرار شد.
ہ دکتر گاهی تسبیح، انگشتر و حتی کاپشنی را که می پوشد، هدیه می دهد. یعنی مردم نامه می نویسند، از او می خواهند، او هم از ما کارمندان دفتر می خواهد به آدرس درخواست کننده پست کنیم.
ہ وقتی دکتر به ریاست جمهوری انتخاب شد، می خواست در همان منزل شخصی اش در نارمک سکونت کند. از لحاظ امنیتی به ایشان چنین اجازه یی داده نشد؛ برای همین مجبور شد به پاستور بیاید. آنجا هم یکی از خانه های قدیمی را برای سکونت انتخاب کرد که گویا در سال های ریاست جمهوری آیت الله خامنه یی خانواده ایشان هم آنجا سکونت داشتند. ما بچه های محافظ منتظر بودیم دکتر سفارش خرید وسایل زندگی نو را برای خانه جدید به نهاد ریاست جمهوری بدهد، اما دکتر مختصری وسایل زندگی از منزل مادر خانمش که گویا بلااستفاده مانده بود، به خانه پاستور آورد. تنها خریدشان در این خانه آن هم با هزینه شخصی، یک اجاق گاز ایرانی بود. در جریان نامه دکتر به بوش رئیس جمهور امریکا یک بار آقا مدظله العالی با رضایتمندی از این اقدام دکتر، درباره این ابتکارش پرسید. دکتر هم برای ایشان توضیح داد وقتی آقا آن سال را سال پیامبر اعظم اعلام کردند، دکتر یاد نامه های حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم افتاده و با خودش گفته خوب است آقا هم چنین نامه هایی برای سران ابرقدرت های مستکبر بنویسد. اما با ملاحظه اینکه ممکن است نامه ها بی پاسخ بماند یا پاسخ نامه ها اهانت آمیز باشد و شأن ولایت خدشه دار شود، خودش دست به نوشتن نامه زده.
ہ دکتر بین غذا ها قورمه سبزی و آش را خیلی دوست دارد. چون دستپخت خوبی دارد، خودش هم این غذاها را آن موقع که فرصت داشت،درست می کرد.
ہ یکی از وزرایی که در خیابان پاستور و در همسایگی دکتر زندگی می کند، تعریف می کرد؛ یکی از جمعه های ماه رمضان بود. دم افطار در زدند. آیفون را که برداشتم، دیدم دکتر پشت در است. رفتم دم در. یک کاسه آش دستش بود. گفت دستپخت خودش است. ظاهراً برای بقیه همسایه ها هم برده بود،
ہ به خاطر ارادت قلبی و خاصی که دکتر به آقا (مدظله) دارد، بهترین زمانی که کارکنان دفتر می خواهند حرفی یا خطای کاری را که مرتکب شده اند، به دکتر منتقل کنند، زمانی است که ایشان از پیش آقا برمی گردند. دکتر هر هفته یک روز خاص را با آقا دیدار خصوصی دارد. وقتی جلسه شان تمام می شود و دکتر به نهاد برمی گردد، آنقدر شاد، پرانرژی و بانشاط است که کارمندان مطمئن هستند خطایشان را می بخشد.
ہ دکتر عادت ندارد کارهای شخصی اش را به کسی واگذار کند. خدماتی ها از خدایشان است که دکتر به آنها کار بسپارد. اما بارها شده وقتی مثلاً با تلفن کار دارد و گوشی دور از دسترسش هست، به منشی و خدماتی ها که آنجا برای انجام وظیفه ایستاده اند، نمی گوید گوشی را به من بده، خودش بلند شده، دور زده، گوشی را برمی دارد،
ارادت احمدی نژاد به امام زمان(عج)
ہ یک بار یکی از روحانیون با لحن طلبکارانه یی به دکتر اعتراض کرد؛ برای چه و به چه حقی این همه در مورد امام زمان حرف می زنی؟ شما حق نداری، من اجازه نمی دهم.
دکتر فقط لبخندی زد و گفت؛ آقای... مگر امام زمان را خریدی؟،
ہ وقتی ماهواره امید با موفقیت در مدار قرار گرفت، دانشمندان ایرانی که در کار ساخت و پرتاب ماهواره بودند، به دکتر گفتند؛ اگر اعتماد شما به ما، پیگیری های مداوم و دلسوزی های شما نبود، ما هنوز در ابتدای راه ساختن ماهواره بودیم. دکتر هم گفت؛ اشتباه نکنید بچه ها، هر فیض الهی و خیری که در این عالم می رسد از جانب امام زمان حضرت مهدی(عج) است.
ہ بعد از فوت آیت الله دوانی به دکتر گفتم؛ شنیدید مرحوم دوانی در مورد فشارهای سیاسی و تخریب های رسانه یی که علیه شما می شود، چه گفتند؟ گفتند؛ به احمدی نژاد بگویید گمان نکند تنها و غریب است و... دیدم چشم های دکتر پر از اشک شد و در حالی که سرش را پایین انداخته بود، گفت؛ غربت و تنهایی ما کجا و هزار و... سال غربت مولا امام زمان حضرت مهدی (عج) کجا؟
خانواده احمدی نژاد
ہ پدر دکتر مثل مردم عادی زندگی می کرد. نه محافظی، نه محل زندگی خاصی. دم در یک چارپایه می گذاشت، می نشست روی آن و با مردم محل خوش و بش می کرد. انگار نه انگار که پدًر رئیس جمهور مملکت است.
ہ خط تلفن پسر دکتر اعتباری 0919 است.
ہ برای نماز عید فطر رفته بودم مصلی. آن روز هوا ابری و بارانی بود. حین صحبت های آقا (مدظله العالی)، باران شدیدی گرفت. یکدفعه یکی از پشت زد روی شانه ام. برگشتم دیدم دکتر با دو پسرش هستند. رفتیم نشستیم یک گوشه که موکت پهن بود تا باران بند بیاید. پسر دکتر کفش هایش را درآورد بگذارد روی هم. دیدم کف کفشش سوراخ است. نگاهم سïر خورد به پایش. جورابش هم خیس خالی شده بود. تا دکتر دید من متوجه پارگی کف کفش پسرش شده ام، سریع کفش را برگرداند. دکتر آن موقع شهردار تهران بود.
ساده زیستی رئیس دولت
ہ برای کار به عنوان منشی دکتر رفته بودم نهاد ریاست جمهوری. قبل ترها از پذیرایی های ریاست جمهوری و بریزوبپاش های آنجا زیاد شنیده بودم. اما در دوره ریاست جمهوری دکتر احمدی نژاد پذیرایی چایی تلخ با قند بود. بشقاب بیسکویتی روی میز بود که هر وقت می رفتم داخل اتاق دکتر، آن را آنجا می دیدم. یک بار دور از چشم دکتر روی پوشش نایلونی روی بیسکویت ها یواشکی با روان نویس یک ضربدر کوچک کشیدم، می خواستم مطمئن شوم دکتر واقعاً به اندازه یک بشقاب بیسکویت هم از اموال ریاست جمهوری استفاده نمی کند. اما هنوز که هنوز است، سه سال از ریاست جمهوری ایشان می گذرد و خدمتکارها هر ماه بشقاب بیسکویت دست نخورده را عوض می کنند تا ماه بعد که دوباره بشقاب جدیدی روی میز بگذارند و بشقاب قبلی را دست نخورده ببرند.
ہ وقتی شهردار بود، در سفرهای درون شهری اگر بچه ها بیسکویتی چیزی تعارفش می کردند، اول می پرسید مال اداره است یا شخصی است؟ اگر مال اداره بود، نمی خورد. اما اگر شخصی بود، می خورد و در اولین فرصت پولش را حساب می کرد.
صرفه جویی در دولت
ہ دکتر معمولاً وقتی مطلبی می خواهد بنویسد، حداکثر استفاده را از کاغذ دم دستش می برد. پاکت های نامه را آرام و با احتیاط باز می کند که آسیبی نبیند و بعد از پشت آنها هم برای نوشتن استفاده می کند و دور نمی اندازد. به کارمندها و منشی های دفترش هم سفارش کرده از پشت کاغذهای باطله که سفید و قابل استفاده است، استفاده کنند.
ہ بعد از بدرقه رسمی رئیس جمهور یکی از کشورها در باغ ریاست جمهوری، به سمت دفتر برمی گشتیم. یکدفعه دکتر چند قدم عقب برگشت، خم شد از روی زمین چیزی برداشت، گرفت طرف من که مسوول تشریفات بودم. سنجاق کاغذ بود. سنجاق را گرفتم. گفت لازم می شود، حیف است،
ناگفته های سفر کلمبیا
زمانی که دکتر برای سخنرانی به دانشگاه کلمبیای امریکا رفته بود، رئیس دانشگاه و دانشجویان که گویا از قبل هماهنگ کرده بودند، شروع به اهانت به دکتر و جمهوری اسلامی کردند، اما دکتر صبور و آرام بدون هیچ واکنشی نشسته بود، فقط گاهی لبخند کمرنگی روی لب هایش دیده می شد. بعد از اتمام مراسم همراهان از دکتر علت لبخندش را پرسیدند، گفت؛ آن لحظاتی که رئیس دانشگاه به جمهوری اسلامی اهانت می کرد، با خودم فکر می کردم امام زمان(عج) چطور می خواهی حال اینها را بگیری؟، سفر دکتر به ایتالیا فقط 15 ساعت طول کشید و به کشورهای امریکای جنوبی فقط 84 ساعت، که 44 ساعت آن را در هواپیما و در حال پرواز بودند. ما بچه های تشریفات به شوخی به هم می گوییم؛ سفرهای دکتر به کشورهای خارجی آنقدر کوتاه مدت اما مفید و ارزشمند است که باید در کتاب رکوردهای «گینس» ثبت شود. برای بار اول که رفته بود نیویورک، دو دست کت و شلوار بیشتر به همراه نداشت. کت و شلوار تیره که رنگ و رورفته بود و روشن. در پروتکل تشریفات و به خصوص امریکایی، رنگ لباس مقامات باید تیره باشد و رنگ روشن نمی پوشند. دکتر با کت و شلوار رنگ روشن رفت در مجمع عمومی سازمان ملل و سخنرانی تاریخی ایراد کرد و سازمان ملل را با این سوال که اگر کشوری از یکی از این پنج عضوی که در شورای امنیت حق وتو دارند، شکایت داشته باشد، به کجا باید مراجعه کند، به محاکمه کشید. تحلیل رسانه های امریکا این بود که دکتر برای مقابله با سازمان ملل و به خاطر اینکه خلاف جریان آب شنا کند، برخلاف تمام روسای جمهور چنین پوششی داشته، سفر دکتر به امریکا در ماه رمضان بود. دکتر و چند نفر از وزرا و نمایندگان چون دائم السفر هستند، در طول سفر در هواپیما روزه بودند. چون زمین می چرخد و شب و روز جا به جا می شود، روزه شان 23 ساعت طول کشید.
رئیس جمهور کومور و مصباح یزدی
حافظه قوی دکتر با اینکه برای بچه های تشریفات دردسرساز است، گاهی به نفع شان تمام می شود. رئیس جمهور کومور، مسلمان و شیعه است. در ایران درس خوانده و شاگرد آقای مصباح یزدی بوده. می خواست بیاید ایران، اما چون هواپیمای مناسبی برای آمدن به ایران در اختیار نداشت، دکتر دستور داد یک هواپیمای فالکون بفرستند تا او را بیاورد. روز بعد روزنامه ها عکس او را در حالی که از یک هواپیمای دیگر پیاده می شد، انداختند. دکتر مسوول تشریفات را صدا کرد، عکس را نشانش داد و پرسید مگر هواپیمای فالکون نفرستاده بودید؟ این فالکون نیست، مسوول تشریفات توضیح داد طبق دستور عمل کرده. بعد دنبال یک توضیح برای عکس روزنامه می گشت که خود دکتر بعد از کمی مکث گفت؛ قبل از اینکه بیاید تهران رفته بود مشهد و با پرواز داخلی آمد تهران. احتمالاً عکاس روزنامه عکس را در حال پیاده شدن از پرواز داخلی گرفته، منشی دکتر که در یکی از جلسات طرح تحول اقتصادی حضور داشته، تعریف می کرد؛ مسوولان برای جمع و تفریق و ضرب و تقسیم عددهای میلیاردی که به توان (ایکس) رسیده بود، از کاغذ و قلم و ماشین حساب استفاده می کردند اما دکتر زودتر از ماشین حساب، ذهنی حساب می کرد و عدد را به آنها می گفت.
راهپیمایی احمدی نژاد در عراق
قرار بود دکتر به عراق سفر کند. اطرافیان و دوستان دکتر گفتند اوضاع آنجا ناآرام است. ممکن است از طرف امریکا خطری شما را تهدید کند. دکتر هم خندید و گفت؛ ما در زمان صدام رفتیم. آنجا راهپیمایی هم راه انداختیم. کسی نتوانست کاری بکند، چه رسد به حالا. بعد خاطره را برای آنها تعریف کرد؛ در زمان صدام، وقتی امکان سفرهای زیارتی برای ایرانی ها فراهم شد، به همراه پدر و مادرم رفتیم عراق برای زیارت عتبات عالیات. آنجا در فرودگاه رفتار بدی با زائران ایرانی داشتند و اصلاً رسیدگی نمی کردند. ایرانی ها را جمع کردیم. در شرایطی که کسی از ترس صدام جرات نمی کرد صدایش دربیاید، شروع کردیم به الله اکبر گفتن. مسوولان فرودگاه آمدند. سریع رسیدگی کردند. دکتر حساسیت خاصی به پرداخت خمس دارایی اش دارد و برای خودش سال خمسی دارد. هر سال، یک روز جمعه، دکتر و همسرش از صبح تا شب می نشینند و خمس آن سال را حساب- کتاب می کنند. حتی اگر یک کیلو برنج اضافی هم باشد، آن را هم حساب می کنند. بعد مبلغ خمس را می فرستند دفتر مقام معظم رهبری. دکتر علاوه بر پرهیز از مال و لقمه حرام، از مال شبهه ناک هم پرهیز می کند. در مهمانی های رسمی داخل و خارج از کشور طوری با غذا و سالاد بازی می کند که اطرافیان متوجه نشده و ناراحت نشوند. دکتر بچه هایش را طوری بار آورده که وقتی برای دیدن پدرشان به دفتر رئیس جمهور می آیند، ما کارمند های دفتر، حتی یک فنجان چای نمی توانیم به آنها بخورانیم. چند بار هم دیدم وقتی از تلویزیون آهنگ های خاصی پخش می شود سریع خاموشش می کنند. نسبت به صحبت هایی هم که می کنند فوق العاده مراقبند.
سلام
شما دعوت شده اید به یک نظرسنجی
نظرسنجی بزرگ انتخابات دهم
جنبش وبلاگ نویسان
فقط محمود احمدی نژاد
سلام دوست عزیز
کاش همه اینجور بودند
موفق باشید
یا علی
ممنون