چند پهلو حرف زدن هم که مرام خیلی از سیاسون ماست.
حالا جناب مستطاب علی اکبر خان میزان المصلحت که القصه ید طولایی در پیچ و تاب داشتی و هر که را خواستی به طرفه ای چنان در پیچ گرفتار آوردی که وی همی ندانستی با او بودی یا بر او و همگان بر این وضعیت معترف بودندی که بر دوستی شیخ مصلحت اعتبار نباید و در دشمنی اش خلل نشاید به میدان آمدی و سخن گفتی و از سردارانت دفاع همی جانانه کردی تو گویی چه شده است.
نیکتر اینکه ایشان از سرداری خویش سخن نگفتی و سازندگی را به میان نیاوردی و بزرگتر از دفاعش نخواندی و هوش آقازاده مهدی را که از کودکی اش سرشناس بودی و آنچنان ایران شناختی که نفتش از همه با ارزش تر و درخور تر که بر او تسلط داشتی و گاه هم آزادانه و از سر تعهد اسلامی به دانشگاهی سرک کشیدی و قبول زحمت فرمودی را موجب در این سرداری ها و شمرده نکردی.
مهدی جان بابا که اینک مارکوپولویی شده است و از بس این دانشگاهش معتبر بودی و علم ساختی و پرداختی که خود را مامور کردی به ممالک راقیه رفتی تا که دانشگاه را نیز چونان نفت و پسته و پشم بدانجاها صادر کردندی تا به پول آن بتوانستی محمود را که از طلعت نیکش ماه بخت در پاستور حلول کردی به زیر آوری و ارتشیان رنگین پوش را بر همه جا سُر بدادی و ملت را از گوجه خوردن که گران است و مسکن گزیدن که غیر ممکن رهانیدی و به فرموده ماموریت را محمل اقامت ساختی و ماندی تا که دکتری ات را از دانشگاه خارجه بگرفتی که این دانشگاه خودمان جایش کم بودی و تو راضی به آن نبودی بر استاد خود رییس شوی از ین رو شد که در همان خارجه بنشستی به درس خواندن و طیاره سواری؛ لیک پرتر از انکه تو پنداری واضح است این دومی بیشتر به کار آمدی و همین روزها باشد که هوش مهدی جان سبب شود از بس که در کنار دست خلبانان بنشستی و از این کشور به دیگر کشور و شرق عالم به غرب عالم برفتی گواهینامه طیاره را در جیب بگذاشتی و این نه برای آن باشد که کسان طیاره داشتندی و تو بخواستی که آن طیاره به دست غریبه نباشد تا مباد که تروریست بر آن نشیند و بر جاهای دیگر کوبیده نشود. که کوبیده بسیار به مذاق حاج حسین خان رییس السیاحه خوش باشد و هر که را بخواستی اکرام کردی به او کوبیده همی تعارف آوردی قدری بیش از یک ذرع.
تمامت قصه اینکه مورخان و مشرق شناسان عهد باستان در نوشته هایشان همگی گفته اند که در عصری دور در ایران کسی ظهرو خواهد کرد قدش از محمود بلند تر و وزنش از دو محمود بیشتر . او برکیسه های پول نشستی و به هر که هرچه از مدرک و کار و پول خواستی هبه کرده بی نیازش کردی تا اینکه داروغه درپی او افتادی و اینگونه شد که اوی ترک میهن کردو به سوی دیار فرنگ رهسپار شد؛ لختی بماند و همسر و فرزندانش را بگفت این بار دیگر توبمیری ای شنیده ام که گمان نمی رود بشود با زور رسانه ها و سیاست پدر از پسش برآمد؛ پس جوان با استعدادتر از بوعلی سینا همسرش را همی بگفت پیش من آی که خیابانهای لندن توراهمی خوشتر از تهران باشد و دیگر اینجا به چادر حاجتی نخواهد بود ترا که .....